وقتي حرف ميزد، ديدم عينك دودياي كه تازه براش خريدم خط افتاده.
نگاهمو برگردوندم، كه بعد اينكه حتمن خودش از خط افتادن عينك كادوييش دمغ شده، فهميدن منم نارحتش نكنه.
اومد كه دلم از شكننده بودن داشتههامون بگيره، چشمم به گونههاش افتاد و با خودم گفتم ... بايد مراقب باشم يه وقت پوست نرم گونهش زخمي برنداره.