۱۳۹۲ آذر ۸, جمعه

بیست سالگی

 
- ای وای!

حسن: ای وای برای چی؟

- برای بیست ساله‌گی! برای نگاه رامین، تو یا من به اون آجرها و اون آب سرد کن خراب و دشتی که چند لحظه بعد هویدا می شد. برای همه دخترهایی که زمانی دوست داشتم و تو اون مسیرها می دیدم. برای همسرم که اولین بار چند قدم جلوتر از اینجا دیدمش. برای همه غذاهایی که اونجا خوردیم. برای همه ی گفت و گوهای اونجا. برای تو و عشق‌های آتشینت و برای رامین عزیز. برای ما که تو سی سالگی از هم دوریم و برای سرگذشت غم انگیز اون سرزمین از اون زمان تا حالا.

از فیسبوک. نوامبر 2012.

۱۳۹۲ شهریور ۲۳, شنبه

از کنفرانس شبیه‌سازی در فرانسه - یک

کوله‌ام، که سولماز همسفرم کرد، چه همراهی است!

آبی، سراپا آبی، و همان لحظه‌های دیوانه‌گی، که باید همان جا، در همان لحظه، نگه‌شان داری.

آن لحظه‌ای که دوستان را دیدم و غم غربت و تنهایی گرفتم و آن لحظه‌ای که راه، دیگر مسیر خسته از آفتاب میان این ساختمان‌ها نبود.

۱۳۹۲ تیر ۱۹, چهارشنبه

خانه‌ی دوست کجاست؟



 

نمی‌دانم این کروکی جشن عروسی ما چگونه سر از کامپیوتر محل کارم در آورده. در آن روزهای پرمشغله‌ی پایان خدمت و تدارک عروسی و دورخیز برای سفر به اینجا، دو سه روزی روی این کروکی وقت گذاشته بودم. یافتن خانه‌ی همسرم، که جشن را آنجا تدارک دیده بودیم، آسان نبود. اما این وسواس و دقتی که من با گوگل ارث و اتوکد به خرج دادم و این وقتی که من صرف کردم، بیش از این که به پیچیدگی‌های نشانی مربوط باشد، از شخصیت و عادات من آب می‌خورد!

یادم می‌آید حامد و حسن، همکلاسی‌های معماری دانشگاه هنر، که با هم مسیر چهل پنجاه کیلومتری را رانده بودند، گفتند که با دنبال کردن این کروکی همه چی به آسانی درست در می‌آمده و بی هیچ مشکلی خانه را یافته بودند و این که این کروکی دقیقن با منی که می‌شناسند می‌خواند. خوب، این فقط یک تعریف نبود. آنها به هماهنگی کروکی با شخصیت من اشاره می‌کردند که برایشان آشنا بود: همکلاسی و دوستی که معمار خلاق و برجسته‌ای نبود اما در گوشه کنارهای علمی معماری و شاید در زندگی شخصی دقیق و منضبط بود. در هر صورت این گفته‌ی آنها به من چسبید؛ بیش از خیلی چیزهای دیگر که در چنین جشنی به آدم‌ها مزه می‌دهد. خوب، من رقصنده‌ی خوبی نیستم، یک شوهر کلاسیک نیستم، اما کارهایی را که به دست می‌گیرم دقیق‌تر و درست‌تر از معمول انجام می‌دهم.

پانوشت:
این روزها هم شاگردان کلاس شبیه‌سازی ترم گذشته‌ام به گوش همکارها رسانده‌اند که از دید آنها من بهترین استاد ترم قبل بوده‌ام و این هم طعم خوبی دارد که گاه به گاه مزمزه‌اش می‌کنم. اگر مجالی باشد درباره تجربه‌ی این کلاس و برخورد همکارها می‌نویسم.

۱۳۹۲ تیر ۱۱, سه‌شنبه

بازگشت

پس از سال‌ها رها کردن این خانه‌ی قدیمی، حالا که سنم از سی گذشته و دو سال است که از زادگاه و خانواده و دوستان دورم، سرک کشیدن اتفاقی به اینجا و خواندن نوشته‌های چند سال پیش و یادآوری تکه‌های فراموش‌شده‌ای از زندگی‌ام بسیار دلپذیر بود.
.
قالب قدیمی را که مشکلاتی داشت به روز کردم و نوشته‌های معدود وبلاگ دیگرم - تهران-وین - را به اینجا منتقل کردم. می‌خواهم باز سر و سامانی به اینجا دهم، که هر روز که می‌گذرد این حقیقت ملموس‌تر می‌شود که از ما هیچ چیز جز این خاطره‌ها و یادداشت‌ها نمی‌ماند.