- ای وای!
حسن: ای وای برای چی؟
- برای بیست سالهگی! برای نگاه رامین، تو یا من به اون آجرها و اون آب سرد کن خراب و دشتی که چند لحظه بعد هویدا می شد. برای همه دخترهایی که زمانی دوست داشتم و تو اون مسیرها می دیدم. برای همسرم که اولین بار چند قدم جلوتر از اینجا دیدمش. برای همه غذاهایی که اونجا خوردیم. برای همه ی گفت و گوهای اونجا. برای تو و عشقهای آتشینت و برای رامین عزیز. برای ما که تو سی سالگی از هم دوریم و برای سرگذشت غم انگیز اون سرزمین از اون زمان تا حالا.
از فیسبوک. نوامبر 2012.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر