۱۳۸۴ مهر ۱۰, یکشنبه

دلم براي نوشتن تنگ شده، براي نوشتن آزاد، براي نوشتن از خودم.



يادداشتاي ديگران در مورد نوشته‌هام در هر صورت خوشحالم مي‌كنه، حتي اگه يارو شسته‌ باشتم!

نميدونم در جواب كسي، كه نوشته‌هاي جديدم به نظرش كليشه‌اي و پوچ اومده بود و معتقده از كار افتادم، دارم مي‌نويسم يا براي خودم! موضوع از يه طرف اينه كه گرفتاريا تا يه دوره مشخصي اونقدر زياده كه نمي‌تونم براي نوشتن به عنوان يه موضوع مستقل و بر پايه انديشه نسبت به موضوعات مختلف جا باز كنم. براي همين فقط مي‌مونه پراكنده نوشتن درباره خودم و زندگي و اتفاقاتي كه برام مي‌افته، كه البته واقعا دوست داشتني و لذت‌بخشه، كه البته مدتيه از اتفاقات زندگيمم جا موندم و فقط نيمه‌شبا موقع خواب مي‌تونم يه كم كنار هم بچينمشون. اما خوب اين اصلا به نظرم از كار افتادن نمي‌ياد. از قضا اين مدت تو زندگيم زاينده‌تر از هميشه بودم و شايد دليل جا موندنم هم همينه!

يه وجه ديگه موضوع اينه كه هر چي گذشته به اين نتيجه رسيدم كه بهتره در مورد چيزاي كمتري حرف بزنم. نوشتن در مورد خودم، به عنوان يه انسان، و احساسات و رابطه‌هاش برام از هر چيزي جالب‌تره، حالا هر چقدر كه كليشه‌اي باشه. من كه اينجا متعهد مخاطبي نيستم و براي خودم مي‌نويسم (اين كه از نظر رواني نياز به ديده شدن داريم يا نوشتن تو همچين فضايي گاهي بيشتر بهمون مي‌چسبه، ربطي به اين موضوع نداره). من با نوشته‌هايي كه تكه‌هاي زندگيمو همراه دارن و دوستشون دارم زندگي مي‌كنم، يعني اصلا دوست دارم تو اين صفحه‌م بخونمشون و گاهيم ممكنه نظراي ديگران خوشحالم كنه يا كمكم كنه بهتر ببينم يا بهتر بنويسم.

هیچ نظری موجود نیست: