۱۳۸۵ خرداد ۱۱, پنجشنبه

عجب بدبختي‌ايه ها! شما مرداي بزرگ هر چقدر مي‌خوايد از پشيموني‌هاتون بگين، ولي من دلم مي‌خواد عروسي كنم!
دلم مي‌خواد خودم از اول يه زندگي رو شروع كنم، هر چقدر كه بچه به حساب بيام. خرابم مي‌خواد بشه، بشه اما مي‌خوام از خونه‌هاي مرده، از روز و شباي بي تفاوت، از سردي و دلمردگي و نااميدي ابدي خودمو جدا كنم. مي‌خوام خونه خودمو بسازم باشم، حتي اگه زودي خراب شه.

هیچ نظری موجود نیست: