در روزهایی که هیچ چشمانداز روشنی از آرزوی همیشگی آزادی در برابر چشمهامون نیست، در روزهایی که از بسیاری از آدمهایی که دوست دارم دورم، در روزهایی که تمام تکیهگاه تنهاییم یک اتاق کوچک بیشتر نیست، در روزهایی که با ناتوانیهای ناگزیرم سخت در کشاکشم؛
به خاطر بارونی که تو دوازدهمین عصر سال پشت پنجره میباره،
به خاطر عکس زنی که زیر شیشه میزمه،
به خاطر مردی که تو گور هم از پشت شیشه دنیا رو نگاه کرد،
به خاطر تمام آدمهایی که یک کار بزرگ کردن،
به خاطر اشکها و لبخندهای چهرههای دوست داشتنی،
به خاطر یک لحظه یگانگی با روحهای بیآلایش،
به خاطر نماز سپیدهدمی که تنها یک شب خوندم،
... و به خاطر خودم که همه اینها رو در بر میکشم؛
این بار هم زندگی میکنم.
نه قصد خودکشی دارم! نه انگیزه و نیرومو از دست دادم.
سال نو مبارک!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر