هر چقدرم كار داشته باشم، نميتونم "باغهاي كندلوس" ايرج كريمي رو نبينم.
البته، با اين شرايط وحشتناك قاطي شدن كنكور كارشناسي ارشد مديريت پروژه و تحويل گزارش مميزي انرژي سر كارم و تحويل تحقيق ميليوني مصرف مصالح ساختماني خودم، همشونم تو اين ده پونزده روزه، فقط اجازه ديدن همين يكي رو به خودم ميدم!
واي! واي! لحظه شماري ميكنم. خداخدا ميكنم از پس كار بر اومده باشه و فيلمش بازم يه شاهكار باشه. آخه دغدغههايي كه گفته بود باعث شده اين فيلم رو بسازه اونقدر دوست داشتني و در عين حال حساسن كه تا فردا ظهر فقط دعا ميكنم!
عشق و جاودانگي و مرگ ... تو يه فيلم معاصر و انديشمندانه ايرج كريمي! واي ...! خدايا تو اين روزاي سرسامآور سرخورده از سينما بيرون نيايم!
تنها بخش بد ماجرا اينه كه مردهترين وقت درس خوندن رو براي ديدنش انتخاب كردم.
واقعا حيفه آدم بره جشنواره، اونم فيلم ايرج كريمي، كي ... ساعت يك بعدازظهر!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر