۱۳۸۴ مرداد ۱۷, دوشنبه

شادم!
دوباره شاديمو پيدا كردم.

واسه اتاقم يه ميز كار و كامپيوتر خوشگل سفارش دادم.
ديگه نمي‌خوام به خاطر نشستن پشت يه ميز غير استاندارد تو يه شب تلخ عاشقانه از درد دست به خودم بپيچم!
دوس دارم تو اتاق خوشگلم، پشت ميزم، رو صندلي راحتم، بشينم و درست كار كنم، بشينم و بخونم، بشينم و بنويسم.

شادم!
دوباره شاديمو پيدا كردم.
اثر روزهاي تلخ داره كم كم محو محو مي‌شه.
و جالبه كه زار زار گريه كردن و فرياد زدن اون روزم تو ماشين، به خاطر تموم شدن دوستي، يه خاطره خيلي خوب شده.

شادم!
ديشب داستان بي‌نظير كارور درباره مرگ چخوف رو خوندم و سرشار از لذت گريه كردم.
واي چقدر عالي بود.
از خوندنش بي نهايت لذت بردم و انگيزه زندگي كردن و خلق كردن پيدا كردم.
واي چقدر عالي بود.
واي يه آدم بزرگ چقدر خوبه!
واي چقدر ميشه بزرگ بود!

شادم!
دوباره شاديمو پيدا كردم.
ديشب كه به خاطر داستان "پيك" نوشته كارور گريه كردم ديگه حسابي شاد شدم.

هیچ نظری موجود نیست: