صبح كه ماهيگيران با قايقهايشان به دريا ميرفتند به من سلام كردند و گفتند كه سلامشان را به تو كه هنوز خفتهاي برسانم.
بيدار شو هليا!
بيدار شو و سلام سادهي ماهيگيران را بيجواب مگذار!
من لبريز از گفتنم نه از نوشتن.
از نامهي دوم به هليا
از "بار ديگر شهري كه دوست ميداشتم"
نوشتهي نادر ابراهيمي
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر