شعر براي من مثل پنجرهاي است كه هر وقت به طرفش ميروم خود به خود باز ميشود. من آنجا مينشينم، نگاه ميكنم، آواز ميخوانم، داد ميزنم، گريه ميكنم، با عكس درختها قاطي ميشوم و ميدانم كه آن طرف پنجره يك فضا هست و يك نفر كه ميشنود، يك نفر كه ممكن است دويست سال بعد باشد يا سيصد سال قبل بوده باشد – فرقي نميكند – وسيلهاي است براي ارتباط با هستي، با وجود در معناي وسيعش.
فروغ فرخزاد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر