۱۳۸۳ مرداد ۹, جمعه

تازگيا تنهاييمو بيشتر دوست دارم؛ تنهايي با يه اتاق و يه پنجره، تنهايي با يه كتاب و يه شعر، تنهايي با يه خيابون و يه كتابفروشي، تنهايي با يه پارك و يه درخت، تنهايي با يه شب و يه رستوران و يه پيتزا، تنهايي با يه بطري آب و يه كوه، و تنهايي با يه سينما و يه  فيلم خوب، وقتي كلي دروغ گفتم و جواب پس دادم تا شماره بليطمو، دور از شلوغ‌پلوغي، چند رديف جلوتر بزنن.

تو تنهايي احساس قدرت و آزادي شوق‌انگيزي هست، احساس پيش رو داشتن فرصتهاي خيره كننده و ناشناخته، احساس وجود خودِ خود، و احساس زندگي‌اي كه تا واپسين نفس در من و از من شكوفه مي‌زنه. 

هیچ نظری موجود نیست: