۱۳۸۳ شهریور ۱۵, یکشنبه

ريموند كارور
Raymond Carver


با آغاز هر داستان خواننده احساس مي‌كند كه اتفاقي غيرمنتظره در شرف وقوع است. فضاي سرد و آكنده از دلهره‌ي دروني، خواننده را نگران اتفاق ناگواري مي‌كند كه هر لحظه ممكن است رخ دهد. اين احساس تا پايان داستان بر خواننده چيره است. اما در پايان، وقتي داستان تمام مي‌شود، خواننده از اين كه اتفاق مهمي كه او انتظارش را داشته رخ نداده است براي لحظه‌اي سرخورده مي‌شود، اما كمي بعد، ناگهان درمي‌يابد كه چه اتفاق هولناكي روي داده است! اين ويژگي نادر حاصل طراحي پايان‌هاي بسيار قوي و همسو با درونمايه داستان است.

داستان‌هاي "كارور" اغلب درباره زنان و مرداني است سرخورده كه گويي از درون ويران شده‌اند. اثرات اين ويراني در تنهايي و عدم ارتباط آنها با ديگران نمود پيدا مي‌كند. آنها گويي حتي خود هم نمي‌توانند گستره‌ي اين ويراني عظيم را درك كنند. شخصيت‌هاي داستان‌هاي او گويي از رنجي نهاني به تنگ آمده‌اند اما نه مي‌توانند اين اندوه دروني را عريان سازند و نه از دست آن خلاص مي‌شوند. كارور با دقت يك مينياتوريست روح‌هاي خسته و تنهاي شخصيتهايش را با كلماتي كه با وسواس انتخاب شده‌اند اما با خست استفاده مي‌شوند، به تصوير مي‌كشد.


مصطفي مستور ،
از مقدمه كتاب "فاصله و داستانهاي ديگر"




كارور تأكيد مي‌ورزيد كه بهترين ادبيات، ادبياتي است كه تنيده با زندگي، تأييد كننده زندگي و تغيير دهنده آن باشد.


در ژوئن 1988 بار ديگر علائم سرطان در ريه‌اش ظاهر شد، و همان طور كه در شعري با نام "آن چه دكتر گفت" اشاره مي كند "تشخيص بيماري عبارت بود از مرگ." از بيمارستان مرخص شد تا آخرين روزهاي زندگي‌اش را تحت مراقبت همسرش بگذراند. واپسين بعدازظهر عمرش را، در حالي كه به چشم‌اندازي از گلهاي سرخ خيره شده بود، روي ايوان خانه نوسازش و در كنار همسر شاعرش سپري كرد. شب با هم فيلم "چشم‌هاي تاريك" اثر نيكيتا ميخالكوف را ديدند و صبح روز بعد، در حالي كه خواب بود جان سپرد.


ويليام.ل.استول ،
"نگاهي به زندگي و آثار ريموند كارور"

هیچ نظری موجود نیست: