۱۳۸۲ آبان ۷, چهارشنبه

چقدر که میشه کار کرد.
چقدر که چیزایی که باید یاد بگیرم زیاده.
تازه همه اینا برای اینکه یه معمار عادی بشم.
دوشنبه شب باز بعد از مدتها یکسره تا صبح کار کردم ...
شب و روز پرماجرایی شد.
البته هیچ وقت اینجور کارا تو معماری به یه بیکاری و احساس دانایی ختم نمیشه! همیشه تازه میفهمی که وای چقدر عقبی و چقدر باید کار کنی ...

وای ! راستی «کاشفان فروتن شوکران ۲» شاملو هم آخرش در اومد.
یه دقیقه هم برای خریدنش معطل نکنید ....
موسیقی تکون دهنده فریدون شهبازیان با صدای گرمی که «ترانه بزرگترین آرزو» رو میخونه، «سرود مرد روشنی رو که به سایه رفت» ...


خر خاکیها در جنازه ات به سوءظن مینگرند ...

هیچ نظری موجود نیست: