- کجا ميروي زندانبان زيبا
با اين کليد آغشته به خون؟
- ميروم آن را که دوست ميدارم آزاد کنم
اگر هنوز فرصتي به جاي مانده باشد.
آن را که به بند کشيدهام
از سر مهر، ستمگرانه
در نهانيترين هوسم
در شنيعترين شکنجهام
در دروغهاي آينده
در بلاهت پيمانها.
ميخواهم رهاييش بخشم
ميخواهم آزاد باشد
و حتي از يادم ببرد
و حتي برود
و حتي بازگردد و
ديگر بار دوستم بدارد
يا ديگري را دوست بدارد
اگر ديگري را خوش داشت.
و اگر تنها بمانم و
او رفته
با خود نگه خواهم داشت
هميشه
در گودي کف دستانم
تا پايان عمر
لطف پستانهاي الگو گرفته از عشقش را.
«ژاک پرهور»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر