۱۳۸۲ خرداد ۲۳, جمعه

رو جدول پياده‌رو راه ميرم و به امتداد جدولا نگاه ميکنم.
اگه همينطور فکر دلپذير تو رو تو ذهنم مزمزه کنم، آخرش راست ميخورم تو تير برقي که از ميون جدولا اومده بالا!
ميام تو پياده‌رو و باز به تو و لحظات بودن با تو فکر ميکنم.
.
.
تو دوباره منو به خيابونايي کشوندي که هميشه دوسشون داشتم.
تو دوباره منو با اين خيابونا آشتي دادي.
ظهر وقتي پشت چراغ قرمز خيابون تو وايساده بودم و آفتاب ماشين رو مثل يه تنور داغ کرده بود، هيچ علاقه اي نداشتم که چراغ سبز بشه!
آخه به انتهاي خيابون نگاه ميکردم و تو رو تصور ميکردم.
آخه با خيابون تو و خاطراتش احساس يگانگي ميکردم.
بوق بوق ماشينا که بالا گرفت پامو رو کلاج گذاشتم و آروم راه افتادم.


هیچ نظری موجود نیست: