۱۳۸۱ آبان ۳, جمعه

من فردا به بهانه کار تحقيقي يکي از درسهام به يه سفر يک روزه ميرم. خيلي بايد با استادا چک و چونه بزنم تا هم راضي بشن تنهايي اين کار رو انجام بدم و هم اينکه از اين شهرهاي مهم معماري دور بشم. شهرهايي که بافت فرهنگيشون و خاطرات دروغيني که ازشون دارم اذيتم ميکنه.
مهم نيست شهري که مي خوام برم کجاي نقشه‌س، مهم اينه که از اونجا کلي خاطرات خوب و زنده دارم و کلي روزهاي باروني رو تو اونجا به ياد مي يارم. اونجا چند تا دوست دارم که از بودن باهاشون احساس خوبي پيدا مي‌کنم. قرار هم هست به يکي تو درس خوندن کمک کنم و برم تو نقش آدم کاردان و برنامه‌ريز!!
خلاصه مي خوام اين تحقيق درسي خيلي سنگين رو اونجوري که مي خوام شکل بدم و براي خودم زيباش کنم. اميدوارم از عهده‌ش بربيام و از تصميمايي که گرفتم پشيمون نشم و اين سفرهايي که تو طول ترم بايد برم بهم کمک کنه تا بيشتر خودمو پيدا کنم.


هیچ نظری موجود نیست: