۱۳۸۱ آبان ۶, دوشنبه

امشب باز موقعي که هوا تاريک شده بود و تو سرويس از دانشگاه برميگشتيم حال خوبي نداشتم.
يکي از دلايلش اين بود که حسابي تو ترافيک گير کرده بوديم و من شديدا نياز به دستشويي داشتم!!!
يه دليل ديگه‌ش اين بود که دوباره با همون آدم هميشگي – که زماني دوستش داشتم – به خاطر مسايل کاري جر و بحث کرده بودم. وقتي خودم و خودش مسايل کار و گروهها و تحويل کارها و اينا رو مرتب ميکنيم مشکل پيش نمي ياد. ولي واي از اون وقتي که چند نفر ديگه که تو کارن خودشونو بندازن وسط … چه شود … اصلا اون موقعي که دوستي باهاش برام مهم بود هم همين طور بود … انقدر با سمپاشي و حسادت و اينجور چيزها با من برخورد مي کردن و انقدر رفتار اونو تحت تاثير قرار مي دادن که من پاک کلافه مي شدم. امروزم اينجوري شد … منم يه چيزايي گفتم که اون ناراحت شد و بعد مثل هميشه من از دو طرف ناراحت شدم که هم باهام بد رفتار کرده بودن و هم اينکه بيخودي اهميت داده بودم و اونو ناراحت کرده بودم.
دليل سوم هم اين بود که يکي از دخترهاي کلاسمون از خوندن يکي از يادداشتهاي اينجا که اون رو کاملا درباره خودش تصور کرده بود – و واقعا اينطور نبود – حسابي ناراحت بود.
اول که ميخواست خودشو نشکنه يه جمله خيلي خوب گفت : «چه اهميتي داره که آدمي مثل تو چه نظري داره». واقعا حرف درستيه. بذار آدم تحفه اي مثل من هر جور مي خواد فکر کنه. اگه قرار باشه اين بي پرده حرف زدن من باعث ناراحتي اين و اون بشه که واويلاس. حداقل فقط از من ناراحت بشيد. من پي اون رو به تنم ماليدم.
.
.
مشکل سوم رو با کمي صحبت کردن با کسي که ناراحت شده بود يه کم جم و جور کردم. مشکل دوم رو هم ديگه ياد گرفتم چطور زود براي خودم تمومش کنم و هر فکر ناراحت کننده اي رو که تو ذهنم مي مونه به هر شکل ممکن بر طرف کنم.
اما مشکل اول !!! انقدر تو ترافيک گير کرديم پدرم دراومد … بهترين جايي که مي تونستم پياده شدم؛ جلوي بيمارستان آريا سر وصال. رفتم تو بيمارستان به نگهبانش گفتم : «آقا من حالم بده دستشويي کجاس». اونم گفت : «ميري انتهاي بلوار، پارک لاله اونجا يه دستشويي هست.» منم گفتم : «دستت درد نکنه واقعا کمکم کردي.» اومدم بيرون و اونقدر حالم گرفته بود که از خير دستشويي گذشتم و تاکسي گرفتم و تا خونه هم تحمل کردم.
تو تاکسي فکر کردم اينا مريض در حال مرگو اگه پول نداشته باشه قبول نمي کنن. من اشتباه کرده بودم که مثل هميشه به يکي که نمي بايست اميد بسته بودم!!!






هیچ نظری موجود نیست: