۱۳۸۱ اسفند ۱۲, دوشنبه

من هميشه کمبود موسيقي مورد علاقه دارم!
نواهاي مورد علاقه‌م که ميتونن روحمو زلال و سرشار کنن به سختي گيرم مي‌يان.
بارهاي متمادي به نوارهام - که کم تعدادم نيستن - نگاه مي کنم، تا بالاخره دلم يکيشونو بخواد ...
.
.
نميدونم چي شد امشب يه دفعه ياد «مونامور» آرانخوئز افتادم ...
خيلي وقت بود نشنيده بودمش.
وقتي به شوفاژ اتاقم تکيه داده بودم و تو فکر بيمعني بودن خود اين روزام بودم به ذهنم اومد که عشق ناب در وجود من يه چيزيه شبيه مونامور آرانخوئز.
با وجود اينکه تازگيا بيش از پيش در جستجوي شاديم اما اين نواي آسماني با غم و عشق نهانش هنوز روحمو تسخير ميکنه و يادم ميندازه که من زماني چقدر زلال دوست داشتم و چقدر انتظارم از زندگي بلند بود ...
.
.
اين نوا غير از اينکه همنوا و همچراغ بخش زلال و ناب روحمه، يادآور يک شب ناب زندگيمم هست ... شب يگانگي با کسي که بي نهايت دوسش داشتم ...
وقتي به اون شب فکر ميکنم به شبهاي بي معني اين چند روزه خنده‌م ميگيره ...
آدم بايد بتونه تو هر شب زندگيش يا عشق ناب يا آزادي ناب رو تجربه کنه :
که اگه بتوني چيزايي بي معني رو کنار بزني و آزادي رو پيدا کني کم کم طعم نابي تو روحت حلول ميکنه که بهت نيروي بي‌پاياني ميده براي زندگي کردن و زندگي بخشيدن و ديگر بار و ديگر بار عشق ورزيدن.
.
.
چطور ميتونم اون شب رو تعريف کنم؟
نميخوام ديگه اون شب رو به واژه‌ها و واقعيات برگردونم که در برابر اين دو رنگ ببازه. اون شب تو روح من جدا از آينده و گذشته‌ش رنگ و نواي ناب خودشو داره : رنگ قرمز چراغش که رو صورتامون افتاده بود و نواي ملکوتي مونامور آرانخوئز.
.
.
اون شب در اوج شور و يگانگي تونستم دقايقي از صداش رو به يادگار بردارم ... صداش روي يه کاست که براي هميشه نگهش مي دارم!
صداي اون شبش حتي از صداي خود اکنونش - اگه ببينمش – هزاران بار بلند تره.
و از قضا صداي او دقيقا رو نواي ملکوتي مونامور آرانخوئز افتاد که از راديو ضبط کرده بودم!!!
و از اون پس هر بار اين صدا رو ميون اين قطعه زيبا ميشنيدم : صدايي که ميون اين قطعه ظاهر ميشد و ميرفت و نبودنش رو مونامور آرانخوئز جبران ميکرد.
امشب بعد از شنيدن خود قطعه هوس کردم دوباره صداشو بشنوم ... رفتم سراغ نوارا و دلو زدم به دريا .... اما دقيقا در لحظه‌اي که ميخواست صداش وارد بشه يکي صدام کرد و شنيدن اين صدا موند براي يک وقت ديگه که زلال تر شده باشم!
.
.
امشبم آخرش با همين مونامور آرانخوئز و اين يادداشت و کمي آزادي ناب شب بدي نشد! خيلي احساس بهتري از چند شب گذشته دارم.
اميدوارم هميشه اينقدر در يافتن زندگي قاطع باشم.
راستي! کاشکي امشبم دوباره برم پيش خدا ... !!!!






هیچ نظری موجود نیست: