۱۳۸۲ فروردین ۸, جمعه



وقتي گاهي نگاهش ميکنم يا يادش مي‌افتم حس ميکنم يه کم شخصيت خوب و ارزشمندشو از دست داده.
اصلا نمي خوام بگم بودن يا نبودن من تو اين اتفاق موثر بوده.
اما چيزي که يه کم اذيتم مي کنه اينه که گاه و بي گاه حس ميکنم اون آدم که در راه خيلي چيزا سعي ميکرد، اون آدم که کلي زمينه‌هاي بزرگي داشت، اون آدم که سعي مي‌کرد جنبه‌هاي خوب شخصيتش رو پر و بال بده و به ديگران نشون بده؛ انگار ديگه خسته شده.
البته براي يه آدمي که مدتي زياد به ديگران فکر کرده شايد خيلي خوب باشه يه دوره بي فکر بشه، يه دوره پرخاشگر بشه و بي توجه به ديگران اما ...
اصلا ديگه خبري از زندگيش ندارم. نميدونم اين اتفاق توش از يه دل بستن ديگه، يه نگاه ديگه و تکيه به يه زندگي ديگه شکل گرفته يا نه سرخوردگي و خستگيش خيلي جدي تره.
البته هر کدوم از اينها هم که باشه کم آوردن من و کم حوصله شدن منم دست کم در رفتارش با من موثر بوده.
ولي در هر صورت خوبه که اين آدم الکي خوش بودن رو ياد گرفته. درسي که من معمولا توش مردودم. حالا هر چقدر که اين اتفاق ظاهري باشه يا عميق، هر چقدر که باعث از دست دادن جنبه هاي عميق شخصيت بشه يا نه و هر چقدر که در تنهايي خودش هم همراهش باشه يا نه ...
.
.
بابام کتاب نامه‌هاي فروغ فرخزاد رو خريده بود و وقتي اومد خونه گفت : «بيا فرهنگ اينو بخون.»
هنوز عنوانش رو کامل نخونده بودم که معده‌م تيري کشد و شروع به پيچيدن کرد : «اولين تپشهاي عاشقانه قلبم.»
گفتم : «بابا من نميتونم اينو بخونم. ميترسم خيلي اذيت بشم.»
اولين نامه رو که نگاه کردم و لحن فروغ رو تو نامه‌ش به پرويز شاپور ديدم فهميدم که درست حدس زدم. من اصلا توان خوندن اين نامه‌ها رو ندارم.
نميدونم براي ديگران قابل فهمه که چرا خوندن اين نامه‌ها منو اينقدر اذيت مي کنه.
تو اين نيمه شب خستگي و سرماخوردگي فقط مي‌تونم بگم به خاطر احساس همدردي نيست. که اگه اينها نامه هاي عاشقانه پسري بود مشکلي باهاشون نداشتم و شايد فقط خنده‌م مي گرفت.
اما آخه من چطوري مي تونم تو اين دنياي پر از روابط بدون يگانگي، تو اين دنيايي که «جز خداحافظ خداحافظ صدايي نيست» نامه‌هاي عاشقانه يه دختر نوجوان زيبا مثل فروغ رو تاب بيارم. اونم تو رابطه‌اي که پايان سخت تلخش رو ميدونم.
روانش شاد!
يعني اتفاق عشق و رنج و زلال شدن تو دختراي ديگه هم مي تونه اينطور حادث بشه که «جاودانگي رازش رو با اونها هم در ميان بگذاره»؟
تو من چي؟ لحظات عميق تنهايي و يگانگي چقدر مي‌تونه منو پرواز بده؟

هیچ نظری موجود نیست: