۱۳۸۲ فروردین ۲۸, پنجشنبه

چقدر انتظار مي‌بايدم کشيد
تا در پس اين زنگهاي اضطراب
صداي تو را بشنوم؛
«سلام» شاد و يگانه تو را ...
.
.
چقدر بايد اين سلسله روزان و شبان را بي خبر طي کنم
تا عاقبت روزي
تا هميشه خود را در ياد نگاه دارم.
روزي که
دريا و آسمان و زمين مرا آيينه‌اي شوند.
روزي که
تو
مرا آيينه‌اي شوي
روشن و پاک.

هیچ نظری موجود نیست: