۱۳۸۲ فروردین ۲۸, پنجشنبه

عاشقانه
.
.
وقتي تعداد بوسه‌ها معيار سنجش عشق باشن!
وقتي راننده و دختر تنها فقط درباره تکنيک برجسته کردن بدنها صحبت کنن!
و وقتي گاهي حس کني دوستت ناخواسته و به ناچار کاري مي‌کنه که آروم آروم همه چيزاي زيبا نيست بشه ...
هر چيزي ميتونه واژگونه بشه.
هر چيزي ميتونه معنيشو از دست بده.
و هر چيز زيبايي ممکنه فراموش بشه ...
شايد جز نام من
که تو روزي آوازش کردي ...
.
.
دختر و مرد وارد اتاق شدن. چراغ اتاق روشن بود.
دختر با خستگي و اشتياق رو تخت افتاد و مرد چراغ اتاقو خاموش کرد.
دختر بالش زير سرش رو جابه‌جا کرد و مرد از تو کمد يه پتو درآورد.
دختر مرد رو نگاه کرد. مرد پتو رو روي بدن دختر کشيد و گفت : شب به خير!
مرد از اتاق بيرون رفت. اما دختر هنوز نگاه مي‌کرد.
مرد رفت تو مهتابي و رو يه صندلي نشست.
دختر کم کم چشمهاشو بست. اما مرد بيدار بود.
آسمون مهتابي اون شب پر از ستاره بود.

هیچ نظری موجود نیست: