۱۳۸۲ اردیبهشت ۳, چهارشنبه

اين يادداشت رو براي روح دوستم مينويسم.
اين يادداشت ناخوانا رو براي موندن تو ياد خودم مينويسم.
.
.

دوست خوب من
با وجود اينکه هرگز نه دوست دارم و نه الان نيرو و انگيزه ديگه‌اي تو وجودم هست
چاره‌اي ندارم جز اينکه عاقبت اين کلمه تلخ رو بنويسم ...
آخه حس ميکنم ممکنه خاطره دوستي خوب و کوچيکمون با اتفاقات پوچ و زشتي کدر بشه.
آخه حس ميکنم تو ممکنه ديگه بخوای تصوير زيباي خودت رو تو نظر من خراب کني ...
تصوير زيباي نگاه هميشه مشتاق و گاه نگرانت رو
تصوير زيباي لبخند هميشگي روي لبهات رو
تصوير زيباي صورت سرخت زير بارش برف رو
و تصوير زيباي کودکي آميخته با بزرگيت؛ تصوير زيباي اين آميزش عجيب روحت رو.
دوست خوب من!
دوست داشتنم اونقدر از همه چي آزاد شده که ميتونم هميشه دوستت داشته باشم اما ...
آينده مي تونه هر جوري رقم بخوره ...
اما
اما شايد اينجوري بتونم اتفاقات زشت و ناراحت کننده اي رو نيست کنم ...
گرچه من هرگز با اين قاعده زندگي کنار نيومدم اما انگار اينطوري بهتره ...

.
.

خداحافظ.

.
.

وقت سلام گفتن هر دو خنديديم
وقت بدرود گفتن من که دلم مي‌گيرد.

.
.
سوم ارديبهشت 82


هیچ نظری موجود نیست: