۱۳۸۱ آذر ۳۰, شنبه

امروز يکي از دختراي همکلاسي بهم گفت : «نوشته‌هات خيلي خطرناک شده. اگه من جاي کسي بودم که اون چيزا رو درباره‌ش نوشتي پاره‌ت ميکردم.»!!!
.
.
از شنيدن اين حرف دمغ شدم. واقعا تأسفبار ميشه اگه اين نوشته‌ها موجب ناراحت شدن يه آدم يا خشمگين شدنش بشه. اونم اين نوشته‌هايي که دست و پا زدن، تکاپو و جستجوي يه آدم ديگه‌س براي زندگي کردن.
بايد بيشتر مراقب باشم.
.
.
من اينجا فقط احساسات شخصيمو بيان ميکنم. و تصورم اينه که هرگز اون آدم اينجا رو نخونه. اما اميدوارم اگر هم اينجا رو خوند بدونه که اينها احساسات منه، نه حتي نظرها و ديدگاههام. و بدونه که من از اين نوشته‌ها قصد بيان يک واقعيت در مورد کسي رو نداشتم چون ميدونم که هيچ کس واقعيتي در مورد ديگري نميدونه.
و باز اميدوارم اونقدر منو شناخته باشه که بدونه ديگه اين حرفهاي من اصلا به معني بد و گناهکار ديدن اون آدم نيست.
ما هر کدوم زندگي خودمون رو سپري ميکنيم و گاهي هم از کنار هم ميگذريم و هيچ کدوممون هم توان رعايت همه آدمهاي اطرافمون رو نداريم. هرکدوممون به دنبال روياهاي شخصي خودمون هستيم و نوشته‌هاي اينجا هم فقط دلتنيگي‌ها، شاديها و روياهاي يکي از اين آدمهاس.

هیچ نظری موجود نیست: