۱۳۸۱ دی ۵, پنجشنبه

گفتم : من همه چيز رو سيال مي‌بينم، نه اينقدر قراردادي و مرزبندي شده.
گفتم : شايد الان براي من نشستن کنار دوستم در دانشگاه و خوردن يه چايي خيلي زيباتر و عاشقانه‌تر از اين باشه که به خونه‌م دعوتش کنم. شما ممکنه بگيد من الان يه جوريم و وقتي که ازش انتظار زيادي نشون دادم يه اتفاق ديگه توم افتاده که شما دوست نداريد. اما اينها همش براي من احساسات ناب زندگين که به هم پيوستن. با ترکيبهاي و پيوندهاي متفاوت جسم و جان. و چيزي که اينها رو يکي ميکنه اشتياق منه. همين. و گرنه ما همه اين کارها رو ميتونيم با هر آدمي بکنيم که هيچ اسم زيبايي هم نشه روش گذاشت.
.
.
گفت اگه تو سيال و روان باشي، منم راحتم. طوري که هر چي پيش اومد، به هر چي برخوردي بازم سيال باشي، در برابرش نشکني. طوري که هم از تلخي و هم از شيريني لذت ببري. اگه اينجوري باشي بهت ايمان پيدا ميکنم و اگه اينو تو خودت نميبيني ميشه همون حرفهايي که ديشب بهت زدم!
اگه از قدرت خودت مطمئن نيستي، من بايد به جاي تو عمل کنم. من بايد دريغ کنم و من بايد تو يه شب زمستوني اون حرفها رو بهت بزنم.
.
.
اين حرفها رو که خونديد دچار اشتباه نشيد. من اين رابطه رو در اين زمان يک رابطه خيلي دوست داشتني يا يک رابطه عاشقانه نميدونم. تازه کلي هم درگيري ذهني ديگه دارم که بايد سر و سامانشون بدم. ما فقط با هم حرف ميزنيم، البته شبها. همين.
اما چون فقط با هم حرف ميزنيم و وارد حيطه‌هاي پيچيده‌تر نشديم، تونستيم يه کم با هم کنار بيايم. تونستيم يه کم آزادي و اشتياق رو و دوستي رو با هم تصور کنيم. اين اتفاق براي من مهم بود.
.
.
و البته نگرانم که او هم يک دفعه دچار اشتباه نشه و فکر نکنه که من هم در اين ميان فقط انرژي‌ دهنده و زندگي سازم. من هم به وقت خودش بي‌جنمي‌هاي خودم رو خواهم داشت. به خصوص اگه رابطه بيشتر پيش بره. اگه خداي نکرده يه روزي رابطه‌مون به اونجاها رسيد! اميدوارم خدا کمکم کنه. چون ديگه توان يک آزمايش بزرگ و دوبار گزيده شدن از يک سوراخ رو ندارم.
اما خوشحالم که دست کم کمي از نگرانيهاي او برطرف شده و حالا ما ميمونيم، با زندگيامون، با خودمون و کارهامون و آدمهاي متفاوت اطرافمون. واقعا که «مارگوت بيکل» راست گفته که : «زندگي سخت ساده است و پيچيده نيز هم.»








هیچ نظری موجود نیست: