
عصر عظمتهاي غول آساي عمارتها
ودروغ.
عصر رمههاي عظيم گرسنگي
و و حشتبارترين سکوتها
هنگامي که گلههاي عظيم انساني، به دهان کورهها ميرفت.
{و حالا اگه دلت خواست
ميتوني با يه فرياد
گلوئم پاره کني :
ديوارا از بتن مسلحن.}
از «شبانه» احمد شاملو
از کتاب «آيدا : درخت و خنجر و خاطره»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر