۱۳۸۱ دی ۱۲, پنجشنبه

وبلاگ ساختن و فضای زندگي ساختن براي من يه شباهت عجيب دارن.
هر دو ساختن يه فرايند طولاني و شايد بي انتهان. هر بار که وقت ميذارم و روشون کار ميکنم تا زيباتر و پخته‌تر بشن، از حاصل کارم راضي ميشم و حس ميکنم به يه جاهايي رسيدم.
اما يه کم که ميگذره باز مي‌بينم که چقدر نقص دارن و بايد دوباره روشون کار کنم ...
.
اين اتفاق رو امروز درمورد درصد رنگ آبي زمينه وبلاگم کاملا حس کردم. هر بار که وبلاگمو تغيير ميدادم از ديدن رنگ آبيش سرشار ميشدم. اما دفعه بعد که درصد آبي رو بيشتر ميکردم به نظرم مي‌يومد که قبلا اصلا آبي نبوده!
معماري کردن هم براي من همينطوره. يک فرايند طولاني براي رسيدن به فضاي بهتر، با سختيها و راه‌ گم کردنهای بسيار.
.
اما اين دو ساختن يه تفاوت هم دارن. خستگي معماری ساختن اگه حس کنم به نتيجه‌اي رسيده، برام سرشار از احساس شادي و بزرگيه. اما عاقبت وقت صرف کردن پشت کامپيوتر، حتي اگه عاقبت به چيزي که ميخواستم برسم، معمولا کلافه‌گي و احساس از دست دادن وقته. وقتي که ميشه توش زندگي ساخت و بزرگ شد ...
از اين وسيله مفيد و کذايي! و از اين دنياهاي مجازي بايد کوتاه، فکرشده و به جا در حاشيه لحظات و خودهاي نابي که ميتونم بسازم استفاده کنم و گرنه عاقبتش هميشه همينه.

هیچ نظری موجود نیست: