۱۳۸۲ اردیبهشت ۲۲, دوشنبه

ديگه همه چيز آماده‌س.
بازيگرا آماده باشن.
سکانس آخر، برداشت آخر!
.
.
همه چيز آماده بود. همه چيز آماده اجراي سکانس آخر بود. همه چيز جز يه بازيگر.
بعد از اين همه بازي تو صحنه هاي مختلف، حالا تو اين صحنه آخر غم و دلشوره وجودشو گرفته بود.
.
.
تو آينه خودشو نگاه کرد و لباساشو مرتب کرد. بعد نگاهي به متن نمايش انداخت. همون متني که مو به مو اجرا ميشد. همون متني که مي بايست مو به مو اجراش کنه.
گرچه از سالها پيش مجبور شده بود نقشهايي رو که دوست نداره بازي کنه؛ اما اين دليل نميشد که امشبم باز غمگين نباشه.
.
.
سکانس آخر، برداشت آخر!
نور ... صدا ... دوربين ... حرکت!
اين صدا مدام تو ذهن بازيگر مي‌پيچيد. مدام تو ذهن خودش صحنه رو مجسم ميکرد. صحنه آخر رو، صحنه اي رو که براي آخرين بار فرشته رو مي‌ديد و بعد فرشته براي هميشه مي رفت.
.
.
تمام تخيلشو به کار مي گرفت تا بتونه نمايش رو جور ديگه‌اي بازي کنه. اما اون فقط يه بازيگر بود. صحنه نه در اختيار اون، نه حتي دراختيار فرشته، که فقط تو دست بازيگردان بود.
.
.
همه اينا رو مي دونست. اما يه چيزي مثل خوره ذهنشو مي‌خورد. مي خواست بدونه با اين همه آيا فرشته ته قلبش هنوزم اونو دوست داره؟ ...
با خودش ميگفت اگه ميفهميدم که هنوزم دوستم داره لحظه آخر يه دفعه بلندش ميکردم و خودم و اونو از پنجره پرت مي کردم پايين و همراه اون فرار ميکردم ... بذار هر اتفاقي مي خواد بيفته بيفته. بذار همه مسخره‌م کنن. بذار تا آخر عمر مجبور باشيم از دست همه فرار کنيم ... اما نه ... ميترسم وقتي مي پريم پايين فرشته نازنين چيزيش بشه ... يا نه بدتر از اون فرشته بهم بگه اين چه کاري بود کردي؟ اون وقت ديگه من تنهاي تنها مي مونم... اونقت ديگه من حتي يه نقش بي اختيار رو هم نمي تونم بازي کنم.
.
.
فکرش که به اينجاها رسيد از اون کار نااميد شد. باز رفت خودشو تو آينه نگاه کرد. سعي کرد غمش رو تو وجودش پنهان کنه. وقتي داشت از آينه جدا ميشد با خودش گفت : دست کم کاشکي امشبم فرشته مثل هميشه و حتي بيش از گذشته زيبا باشه. زيبا، شاد و مهربون. درسته که اينا فقط حسرت و پشيموني و دريغي ميشه که تا هميشه تو دلم مي مونه ... اما باز اين بهتره. باز اين بهتره از اينکه فرشته من، فرشته کوچولوي من ديگه زيباترين فرشته آسمونها نباشه.
نظر شما چيه؟ فکر مي کنين بازيگر درست فکر مي کرد؟
.
.
همه آماده باشن.
سکانس آخر، برداشت آخر!
نور ... صدا ... دوربين ... حرکت!
و بازيگر
با خنده‌اي روي لبش
وارد صحنه آخر شد!







هیچ نظری موجود نیست: